جلسهی اول دادگاه با حضور خانوادههای ما برگزار شد. علاوه بر آن عدهای از دوستان ما و خبرنگاران هم در دادگاه شرکت داشتند و دادگاه علنی بود. در جلسهی اول، ما را به ترتیب صدا میکردند و در پشت تریبون دربارهی اسم و سن و غیره سؤال میکردند و بعد میپرسیدند تحصیلات داری؟ نوبت به مهندس بازرگان که رسید از ایشان پرسید تحصیلات داری؟ مهندس بازرگان همانطور که سرش پایین را پایین نگهداشتهبود گفت: یک مختصری. این جواب با توجه به اینکه مهندس بازرگان استاد دانشگاه بود موجب خندهی حاضرین شد.
با شروع محاکمه، وکلای مدافع پیش از ورود به اصل اتهام، در خصوص نقص پرونده و صلاحیت دادگاه صحبت کردند. دربارهی نقص پرونده صحبت وکلای مدافع این بود که در پروندهی موکلین ما همهجا نام علیرضا دستغیب و ناصر احمدی دیدهمیشود ولی آنها دستگیر نشدهاند و تحقیقاتی از آنان صورت نگرفتهاست و بنا بر این پرونده ناقص است. آنها نیز باید در دادگاه حضور پیدا کنند. دستغیب و احمدی همان دو نفر مأمور ساواک بودند که از طریق عدالتمنش به درون نهضت نفوذ کردهبودند.
ایراد دیگر به صلاحیت دادگاه بود که از دو زاویه مطرح شد. وکلای ما چنین مطرح میکردند که موکلین ما متهمند به این که تشکیل حزبی دادهاند که مرام و رویهی آن ضدیت با سلطنت مشروطه است و نهایت محکومیت آنها سه تا ده سال است. اتهام دیگر توهین به مقام سلطنت است که جزای آن هم یک تا سه سال است. و لذا در صورت محکومیت، به ده سال زندان محکوم خواهند شد. بنا بر این اینها متهم سیاسی هستند و وقتی اینچنین است طبق قانون اساسی بایستی با حضور هیئت منصفه محاکمه شوند و چون در این دادگاه هیئت منصفه وجود ندارد، پس دادگاه صلاحیت ندارد. از سوی دیگر چون این پرونده در دادرسی ارتش بررسی میشود طبق مقررات قانون دادرسی ارتش بایستی بالاترین مقام فرماندهی آن منطقه دستور تعقیب داده باشد و چون در منطقهی تهران بالاترین مقام فرماندهی شخص اعلیحضرت است باید دستور ایشان در پرونده باشد و چون این دستور وجود ندارد پس دادگاه صلاحیت ندارد. سومین دلیل آنکه دادگاه یک آیت الله را محاکمه میکند و بر طبق قانون اساسی محاکمهی علما و روحانیونباید با نظر مراجع دینی و حضور نمایندگان آنها انجام پذیرد. و چون این امر نیز انجام نشدهاست، بنابراین دادگاه صلاحیت ندارد. سرهنگ رحیمی (یکی از وکلای مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان) در دفاعیات خود فراتر از سایرین رفت و گفت: شاه در بویینزهرا یک صحبت انقلابی کرد و گفتهبود که نمایندگان مجالس شورای ملی گذشته، نمایندهی اربابها و فئودالها بودهاند و چون مجلسی که وکلایش نمایندهی ارباب و فئودال باشد قانونی نیست بنابراین قوانینی که تصویب کرده و از جمله قانون امنیت داخلی کشور هم رسمیت ندارد و قانون دادرسی ارتش هم اینچنین است و لهذا شما هم بیخود اینجا هستید. صحبتهای سرهنگ رحیمی دهان همه را باز کرد و از آن پس هم ما و هم وکلای ما حالت تهاجمی به خود گرفتیم و چه دادگاه بدوی و چه دادگاه تجدید نظر که در مجموع ۷ ماه به طول انجامید و بیش از ۸۰ جلسه تشکیل شد به محل محاکمهی رئیس دادگاه و دولت و رژیم و ساواک تبدیل شد.
جلسهی اول دادگاه در سالنی نسبتا بزرگ تشکیل شد و صرف نظر از متهمان و وکلای آنها و خانوادههای درجه ۱ و ۲، تعداد زیادی از دوستان و افراد سیاسی و شخصیتهای روحانی و غیر روحانی و نیز خبرنگاران متعددی در دادگاه حضور داشتند. ولی پس از گذشتن جلسهی اول و مشاهدهی مواضع وکلا بهخصوص سرهنگ رحیمی، مصلحت ندیدند که جلسات دادگاه در سالنی بزرگ و تماشاچیان زیاد و خبرنگاران ادامه یابد. لذا جلسهی دوم را به اتاق کوچکی در داخل پادگان عشرتآباد منتقل کردند که فقط حایی برای افراد درجه اول خانواده داشت. این کار مورد اعتراض وکلا و متهمین قرار گرفت. حرف ما این بود که این یک دادرسی تاریخی و سرنوشتساز از نظر ملت ایران است. ما در نزد خانوادههای خودمان که متهم نیستیم، این دیگران هستند که باید مستقیماً یا از طریق رسانهها در این محاکمه حضور یابند و از طریق رسانهها با خبر شوند. با همه اعتراضات مکرر و متوالی ما، از دو جلسهی بعدی محل دادگاه را به محل باشگاه درجهداران پادگان که نسبتاً بزرگتر بود و یک سالن بزرگ هم برای ملاقات با خانواده و دوستان وجود داشت منتقل کردند. در این محل غیر از افراد خانواده در حدود ۳۰ نفر هم از افراد و دوستان که در جلوی درب پادگان جمع میشدند، بهطور نوبتی به جلسه دادگاه راه میدادند، از خبرنگاران هم بهجز دوربین بهدستان ساواک کسی حضور نداشت.
لذا اعتراضات ما ادامه یافت. من پیشنهاد کردم که مطالب ما در روزنامهها منعکس شود. گفتند اگر روزنامهها نخواهند ما نمیتوانیم آنها را مجبور کنیم. گفتیم ما حاضریم گزارش جلسات را بهصورت آگهی با هزینهی خودمان به روزنامه بفرستیم. این هم مقبول نیفتاد.
.
پینوشت ۱: آنچه خواندید بخشی از کتاب خاطرات مرحوم مهندس سحابی «نیم قرن خاطره و تجربه» مر بوط به دادگاه سران نهضت آزادی در سال ۴۲ بود.
پینوشت۲: حتماً نیاز به توضیح نیست که تأکیدها از من است و از آن واضحتر این است که چهچیزی از این بخشها برایم جالب بودهاست …
پینوشت۳: این نوشته، یک شماره ۲ ای هم دارد که انشاءالله فردا تایپ خواهم کرد که در آن هم نکات جالب و تکاندهندهای هست (و از جمله، علّت نامگذاری این نوشته).
پینوشت ۴: تصویر اولین جلسهی (بی)دادگاه را از روزنامهی اطلاعات ۱ آبان ۴۲ برداشتهام. ظاهراً دو ردیف اوّل متهمان و وکلایشان و مابقی سالن تماشاگران هستند.
.
کاش به این هم اشاره میکردی که این وکلای شجاع تازه وکلای تسخیری متهمین بودند و خودشان از افسران ارتش محسوب میشدند.
بله. از افسران بازنشسته. در بخش بعدی خود مرحوم سحابی به این نکته اشاره کردهاند
باز خوبه وکیل تسخیری داشته اند حداقل