در بیست و هفت سالگی، حس پسربچهی کلاس چهارم ابتدایی را دارم که بعد از مدرسه، از استادمعین تا خیابان سمیه را با اتوبوسهای آزادی-انقلاب و بعد انقلاب-میدان سپاه در آن شلوغی میکوبید و میرفت تا سرمشق جدید بگیرد…. خوشحالم که هنوز بوی مرکب دیوانهام میکند.
دیشب هم گفتم. هنوز همون پسربچهای. اینو میشه از شدت ذوقی که موقع برگشتن از کلاس داری، فهمید 🙂
خیلی طبیعیه. حوزه هنر = احساس
کجا کلاس میرید؟ استاداش خوبن؟
سلام.
انجمن خوشنویسان. خ خارک (جنب تالار وحدت). من جای دیگری کلاس نرفتم و طبیعتا نمیتوانم مقایسه کنم ولی میتوانم این را بگویم با اینکه خودم زیاد خط نوشتهام و زیاد هم در این حوزه چشمچرانی میکنم ولی واقعاً استاد داشتن خیلی تأثیر میگذارد. نکاتی گاه خیلی ریز باعث میشود خط از این رو به آن رو شود. اگر علاقهمندید توصیه میکنم زودتر اقدام کنید که به این ترم برسید. چون دو سه هفتهای هست که کلاسها شروع شدهاند.
سلام
زنده بودن این احساس در آدم، واقعا جای خوشحالی هم دارد.
علی جان … ۲۷ سال داری؟!
ما هم خوشحالیم! :چشمک
من هم وقتی راهنمایی بودم به خوشنویسی خیلی علاقه داشتم. خطم هم بد نبود. دست کم از معلم ها و همه بچه های کلاسمون بهتر بود. دوست داشتم کلاس برم و این هنر رو درست و حسابی یاد بگیرم ولی بابام نذاشت. می گفت از درس عقب می افتی! شاید هم راست می گفت. آخه تو فامیل یه خطاط داشتیم که کنکورش افتضاح شد. بعد همه کاسه کوزه ها سر تمرین خطش شکست. البته من بعید می دونم علتش خطاطی بوده باشه. اما در هر صورت باعث شد من اجباراً بی خیال خوشنویسی و نقاشی و ورزش و کتاب غیر درسی خوندن و کلاً هر چیزی به جز درس و کنکور بشم! حالا تو پیـری به جوونای هنرمندی مثل «من» خیلی حسودیم میشه.
حالا که آقای “من” جواب نمیده من جواب میدم.
کدوم پیر؟
کدوم جوون؟
نزنید این حرفا رو. البته بعیده که توی آلمان دستتون به مربی خط برسه. اما میتونید خودتون تمرین کنید. اونوقت میبینید جوونی چه راحت میآد سراغتون.