این روزها دلم برای کودک درونم میسوزد. اینکه فرصت هیچ ابراز محبت رسمیای برایش ندارم. ۵ روز پیش در کتابخانه مرکزی دانشگاه مطمئن شدم نبضهای روی شکمم از خودم نیست و کسی در من میجنبد. شاید لحظهای دست از نوشتن کشیدم. ولی باز به نوشتن و گشتن مشغول شدم. شاید خیلی خیلی متفاوت با آنچه تصور میکردم.
درس یکسو، کار سوی دیگر، خانهای که تازه سامان گرفته، امتحان نهایی شهر، دندانی که پرشدن میخواهد، اقوامی که خیلی وقت است ندیدمشان، دوستانی که در لیست بلندبالای ملاقات و تلفن و ایمیل جای گرفتهاند، کمبود خواب دائمی و حسرت یک مسافرت دونفره حداقل سه روزه…
دلم فقط یک ساعت میخواهد که ذهنم خالی از همه چیز باشد و من برای پرکردن آن یک ساعت وقت فراغت دچار سردرگمی شوم. حسی که سالهاست تجربهاش نکردم. گاهی فکر میکنم چرا الان بچهدار شدم و البته خیلی زود به خودم پاسخ میدهم؛ تجربه ۷ ساله زندگی مشترک ثابت کرد که زندگی من چیزی جز این نیست و احتمالا نخواهد بود. حداقل میدانم وقتی بیاید میرود اول لیست و خیالم از این بابت راحت است 🙂
انتقال به اول لیست رو خیلی خوب گفتی. قطعا اتفاق میفته
با سلام اینجانب مدیر مسئول نشریه گوهر سبز نطنزهستم و در تدارک جمع آوری مجموعه ای از مطالب و عکسهای کلیه روستاهای شهرستان نطنزمی باشم تا اگر خدا یاری کند آنها را به چاپ برسانم لذا از حضور جنابعالی و کلیه دلسوزان تقاضا دارم در صورت تمایل مطالبی از جاذبه های روستا طاررا بصورت خلاصه به همراه عکسهایی از مناظر طبیعی ، تاریخی و سایر جاذبه های روستا (با کیفیت بالا )به آدرس نشریه ایمیل فرمایید.
با تشکر علیرحیمی