این روزها بیشتر از همیشه شدهام وامدار مردی که عشق را در روزانههایم معنی میکند. روزهایی که نسبتا سخت میگذرند. من در حال دویدنم. استرسی دائمی همیشه همراهم. شاید هم کارها خیلی زیاد نباشند اما از نفس افتادهام. مرد اما با آرامش مثل کوه پشت من ایستاده. هر سنگریزهای که جلوی راهم سبز میشود قبل از اینکه حتی من متوجه آن شوم، خم میشود و برش میدارد. هرچه که فکر میکند اندکی این استرس را کم میکند. در حالی که هیچ وقت لبخند از لبانش محو نمیشود. احتمالا خوب میداند آن لبخند چقدر مایه آرامش این جسم خسته است.
در مقابل این همه خوبی، نه چیزی میتوان گفت نه کاری میتوان کرد. حتی خیلی چیزها را جبران هم نمیتوان کرد. فقط میتوان ممنون باقی ماند تا همیشه و نوشت تا از یادم نرود این حس امتنان 🙂
*نادر ابراهیمی
خیلی خیلی قشنگ بود
مطمئن باشید که همچین متن و پستی، همه ی خستگی یه مرد رو برطرف میکنه
عشق تان مستدام
آفرین بهش. واقعا. شاد و خوشبخت باشین همیشه در کنار هم 🙂
در فزونی این حس امتنان همین بس که آسمانی را که مدت ها بود وبلاگش رو به حال خودش رها کرده بود به نوشتن واداشته ❊تا یادش نرود❊. آرزو می کنم هرگز یادشان نرود.