امروز دقیقا ده سال گذشت از روزی که جوانک لاغر یکلاقبای خجالتی، طولانیترین و پراسترسترین مسیر زندگیاش را از جلوی دانشکده کامپیوتر تا جلوی دانشکده عمران طی کند تا روی نیمکتی زیر درخت بید، در کنار مهمترین آدم زندگیاش بنشیند و جملهاش را اینچنین آغاز کند : «در مورد رابطه من و شما … » و تا انتهای آن جملههای کوتاه ولی طولانی هیچکدامشان بهخاطر نیاورند که چه گفتهشد و چه شنیده شد ….
آن روز هیچ نداشتند غیر از یکدیگر، و امروز یک خانواده کامل و شادند. و یک دهه از عمرشان را در کنار هم بودهاند و با هم خندیدهاند و گریستهاند و تازه اول راه جوانی و سرخوشی «من» و «تو» است با دو بچه خوب و شاداب.
تا باد چنین بادا !
ده سال گذشته به این زودی؟ مثه اینکه واقعا بزرگ شدیما
ایشالا همیشه خوب و خوش و سلامت کنار هم باشین 🙂
آره واقعا مصطفی
سلامت باشی.
ده سالگیتون مبارک!
واقعا “تا باد چنین بادا”!
اااااا یادش بخیر. امیدوارم همیشه همینجوری خوش و خرم باشید کنار هم چهارتایی
چقدر خوب و با انرژی. امیدوارم همیشه شاد باشین ۴(+) تایی تون